شقایقی روییده در کویر دل
شقایقی روییده در کویر دل

شقایقی روییده در کویر دل

کارم اینست که شبها به خیال تو بگریم

گاهی از رنج خود و گه زملال تو بگریم

 

قطره اشک تو را دیدم و در گریه نشستم

چه صفاییست که با اشک زلال تو بگریم

 

باید از اینهمه غم ، سر به بیابان بگذارم

تا به حال دل دیوانه و حال تو بگریم

 

چه کنم ؟ غیر خیالی نبود دیدن رویت

چاره آنست که هر شب به خیال تو بگریم

 

دوش گفتی : مگر از عشق من اینگونه ملولی ؟

وای از این درد ، که باید به سوال تو بگریم !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد