شقایقی روییده در کویر دل
شقایقی روییده در کویر دل

شقایقی روییده در کویر دل

چگونه

من چگونه تو را
از خودم بشناسم؟
چطور خودم را
حفاظت نمایم از تو،
وقتی
اینگونه با من
در آمیخته شده ای
چون عسل.
می شویم
و پاک نمی شوی..
می برم
و کنده نمی شوی..
می گویم
و سکوت می کنی..
می روم
و می آیی..
می رانم
و ایستاده ای..
از چه ای تو مگر؟
چند موج دیگر باید؟
از چه ای تو دریا؟
چند سال دیگر باید؟؟

 

 

 

نظرات 44 + ارسال نظر
نازلی یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:37 ب.ظ

سلامممممممممم.... به به .... عجب.... من که رفتم ! تو ول کن نیستس!!!.....(دندون ).... ههههههههه....نازلی

[ بدون نام ] یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:38 ب.ظ

خوب شوخب بسه.... خوبی؟.... عجب شعری.... کلی حظ در وکردم..... آفرین.... نازلی

نازلی یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:41 ب.ظ http://moonlight22.persianblog.com

چنان با من درآمیخته ای که جزء لاینفک وجودم شده ای ... حال اگر خودم هم بخواهم از من جدا شدنی نیستی.... نازلی

ماری یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ب.ظ http://harimedel.persianblog.com

سلام . شعر زیبایی بود ... سال خوبی داشته باشی

زهرا دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:32 ق.ظ http://nabzederakht.blogfa.com/

خوشا بحال آنکه با تو چون عسل درآمیخته
حسودیم شد .

مانا دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:00 ق.ظ http://mana18.persianblog.com

سلام ... شعر قشنگی بود... شاد و موفق باشید

فروغ دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.forogh53.com

سال نومبارک کسری جان آرزوی سعادت و شادی تو در قلب من است

سارا (سایبان عشق) سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:40 ق.ظ http://sayeban-eshgh.persianblog.com

سلام.
سال نو مبارک.
شعرای زیبایی نوشتی. خصوصا دو بیت پست قبلی!
شاد و خوش باشی
ایام به کام و در پناه حق

آلاله سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:39 ب.ظ http://wittygirl.persianblog.com

سلام .... سال نو مبارک .... می دونم از دستم ناراحتی .... امیدوارم سال خوبی داشته باشی ..... و خوش به حال کسی که قسمتی از وجود توست .....

تینا چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:23 ق.ظ http://www.tina-tanhaa.blogfa.com/

اگر روزی کسی از من پرسید دیگر قصدت از این زندگی چیست به اون میگم چون میترسم از مرگ مرا راهی به غیر از زندگی نیست ......
سلام بهارتان همیشه خوش

دیانا چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:42 ب.ظ http://justkhodam.blogsky.com

سلام کسری جان خوبی؟
تا کی؟ نمیدونم خدا میدونه
زیبا بود
ممنون که همیشه به وبلاگم سر میزنی
موفق باشی

ز.ن.دریا چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:55 ب.ظ http://daryapoem.persianblog.com

سلام با تبریک سال نو و عذر خواهی از دیر کردم...و چقدر ریبا نوشتی...

Maloosakk چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:25 ب.ظ

کلی وقت بود که پیدات نبود.نمید.نم مشکل از من بود یا تو سایه ات سنگین شده بود.اما به هر حال وقتی کامنتت رو دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم.سال نو رو بهت تبریک میگم.امیدوارم این سال برات پر باشه از شادی و سرور

~سحر~ پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:32 ق.ظ http://Saharam.Blogsky.com

سلام! خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا یعنی آخرین بار همون وبلاگ قبلیتون رو دیده بودم!

و اینگونه یکی شدن رو دوست می دارم بدون زحمت!

سال نو مبارک!

ز.ن.دریا پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:43 ب.ظ http://daryapoem.persianblog.com

سلام...با تبریک بهار...من راستش نبودم...الانم به خاطر یه عزیز اپ کردم...شاید دیگه نتونم پیشتون بیام....فقط اومدم تا تشکری از زحمات بی دریغ شما دوسای خوبم کرده باشم...همین..با امید سرسبزی باغ قشنگ آرزوهاتون

سوگند پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:07 ب.ظ

سلام.چه شعر با احساسی.لذت بخش بود.موفق باشید.بهار مبارک

سانای شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 08:11 ق.ظ http://www.sanay.blogfa.com

سلام
به کسری خوبم نیستی بابا؟
وای .شعرت خیلی عالیه.( من چگونه.....
من در ادامه اش می گم ...
می دانم دلت صندوقچه حر فهای ناگفتنی ایست و من به احترامت می کنم سکوت ...

سانای شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 08:12 ق.ظ

من منتظرتم خوبه خوبه من

سایه شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:26 ب.ظ http://sayehetanha.blogsky.com

سلام

از حضورتون سپاسگزارم

شاد باشید و ایام به کام

داداش فردین شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:18 ب.ظ http://www.ye-tanhablogfa.com

سلام سرزمین زیبایی داری که حاکی بر اینه که قلب زیبایی داری امیدو ارم در تمام مراحل زندگیت به این موفقی باشی .
یا علی

سحر یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:49 ب.ظ http://baharezard.persianblog.com

سلام....اولین بار ورودم به این محفل صمیمانه است ..انقدر مجذوب شدم که حرفی برای گفتن ندام...راستی به بلاگ من (حرفهایی برای گفتن هم سر بزنید)....حق یارتون

پری دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:26 ب.ظ http://www.pariedoorazdarya.persianblog.com

سکوت...

مهناز سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 08:44 ب.ظ http://mahnazjoon2004.persianblog.com

سلام دوست من...خوبی؟...آنکه از جنس تو باشد چون توست و قلبش آیینه ی برای کشف تو...راستی دوست گلم من هم آپدیتم و منتظرت...زودتر بیایا...تا بعد...

رنگین کمون پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:33 ق.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

ضیافتهای عاشق را خوشا بخشش خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن دریا
چه دریایی میان ماست خوشا دیدار ما در خواب
چه امیدی به این ساحل خوشا فریاد زیر آب
خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن خوشا از عاشقی مردن
اگر خوابم اگر بیدار اگر مستم اگر هشیار
مرا یارای بودن نیست تو یاری کن مرا ای یار
تو ای خاتون خواب من، من تن خسته را دریاب
مرا همخانه کن تا صبح نوازش کن مرا تا خواب
همیشه خواب تو دیدن دلیل بودن من بود
چراغ راه بیداری اگر بود از تو روشن بود
ضیافتهای عاشق را خوشا بخشش خوشا ایثار
خوشا پیدا شدن در عشق برای گم شدن دریا
نه از دور و نه از نزدیک تو از خواب آمدی ای عشق
خوشا خودسوزی عاشق مرا آتش زدی ای عشق
خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن خوشا از عاشقی مردن..
سلام/به روزم و.....منت میذارین بیاین یا حق

دیانا پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:51 ب.ظ http://justkhodam.blogsky.com


مثل گلبرگ شناور در رود یا که چون سرخی هنگام غروب نرم و آهسته رهایم کردی من نگاهت کردم بی نگاهی به عقب تو ولی می رفتی من صدایت کردم تو ولی نشنیدی

رنگین کمون شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:28 ب.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

خوابیده ای کنار من
آرام مثل خواب
خواب کدام خوب ترا می برد چنین
مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟
در پشت پلک های تو باغی ست
می بینم
باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز
در پشت سینه تو دلی می تپد به شور
می شنوم
نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور
پیش تو باز کرده هر بسته عزیز
رگ های آبی تو در متن مات پوست
دنباله های نازک اندیشه دل است
در نوک پنجههای تو نبضان تند خون
در گوش کودکی که هنوز
پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست
تکبیر زندگی کیست
خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب
خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست
می دانم
اما بگو
آب کدام خوب ترا می برد چنین
مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟

**************
شاید عمری...

**مریم** یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:24 ق.ظ http://faslebieshghi.blogsky.com

سلام به آقا کسری گل

فقط باید امید داشت و زیبا دید

موفق باشی همیشه

رنگین کمون یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:15 ب.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

بهار این بارت
به تابستان قطب نبرد ؟
به تابستان بهاری آنجا ؟
به ازدحام آشیانه و آواز ؟
به زایش مسافران همیشه
سیزیف ها که سنگ هاشان را
در چینه دان می برند ؟
درنای خسته سیزیف خواب آلود
سنگ عزیزت را چه خواهی کرد ؟
بار امانتت را
سنگم را کودک بازیگوشی برداشت
و اکنون
کنار تالاب دیار شما افتاده
آغشته ی خون بال من
آن سنگ دیگرت چه ؟
مرغانه ی درشت سفیدت ، که قطب را
باید به اهتزازهای تازه بیاراید
یا سیزیف های تازه ؟
آن سنگ در درونم شکسته
آن سنگ در درونم پرتاب شده
و بال جانم را شکسته
اما ، به راستی ،‌ ای شاهد سمج
این چند و چون یاوه برای چیست ؟
در معبری که هر لحظه هزاران درنا هزاران سیزیف اند و
هزاران سیزیف میلیون ها انسان
که سنگ هاشان را هم در چینه دان
یا جامه دان یا زهدان می گردانند
درنایی کمتر
سیزیفی کمتر
مگر چه اتفاقی خواهد افتاد ؟
ای شاهد سمج ؟

رنگین کمون یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:15 ب.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

دندانی فلزی در استخوانی سبز
این است سزای ایستادن سر بالا
زخمی ظریف
از خون آفتاب در آوندها
شکفتنی به تماشای بیگاه
روبروی مرگ هزار آوا
این است سزای پلک زدن سزای دیدن بی جا
قفسی و آوازی زرین در زنجیر
این است سزای خواندن بی پروا
مگر نمی دانستی ای پرنده ، که شاهد ها را می کشند ؟
مگر نمی دانستید ای گل
ای درخت

رنگین کمون یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 05:16 ب.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

عید میلاد مبارک...

دیانا چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:26 ق.ظ http://justkhodam.blogsky.com



عبور یاد تو از خاطرم تماشایی است شکوه نام تو بر دفترم تماشایی است بگو چگونه نگریم ز بی تو بودنها که اشک در دل چشم ترم تماشایی است مرا دوباره بسوزان در آتش نگهت که در نگاه تو خاکسترم تماشایی است به پای عشق تو اخر به خاک می افتم خوشم از این که جان سپردنم تماشایی است من آن کبوتر مستم که روی بام دلت به خون نشستن بال و پرم تماشایی است

دختربارانی چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:57 ب.ظ http://rainysomy.persianblog.com

سلام کسری.ممنون که هنوز خاطرت هست یه جایی یه دختر بارونی هم هست..شعرت که قشنگه.مثل همیشه..
گاهی اوقات همینطوره که میگی..حتی جلوی آینه هم که بایستی نمیشه گفت خودتی یا اونی..گاهی اوقات از عسل هم بدتر میشه این در هم آمیختگی..انگار بخشی از روحت کنده شده ورفته و به جاش چیزی یا کسی قرار گرفته که شده بخشی از خود تو..نه میشه اون بخش کنده شده رو برگردوند نه میشه اینی رو که هست کند و دورریخت.....

این قسمت شعرت هم محشر بود:
چند موج دیگر باید؟
از چه ای تو دریا؟
چند سال دیگر باید؟؟


خیلی وقتها این سوال رو از خودم می پرسم که چند سال دیگر باید؟؟؟

خوب من چون درباره شعر به لحاظ تکنیکی چیزی نمیگم..محتوایی کامنت گذاشتم..
کسری جان باز هم سراغ ما بیا..(کسری!این اسم تو رو هر وقت می بینم....ولش کن...)

ستاره چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:50 ب.ظ http://poch-dar-poch.blogfa.com

سلام . خوبی؟ من نفهمیدم یعنی چی. معذرت میخوام.

لیلا شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:19 ق.ظ http://leila85.persianblog.com

سلام..
خیلی قشنگ بود .کاملا حسش کردم چون من نسبت به همسرم همین احساس را دارم.

سحر شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:40 ب.ظ http://baharezard.persianblog.com

سلام... برای این یه مدت که نیومدم معذرت می خوام.....مرا بنگر جهانی در میان کلماتم پنهان کرده ام مرا بنگر یکی از بی نهایتم.....و بی نهایتی در دلم نهفته دارم.......منتظرم....موفق باشی

سایه دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:00 ب.ظ http://sayehetanha.blogsky.com

کسری جان سلام

کم پیدایی پسر خوب!

نمی‌خوای بیایی مهمونی؟ تولد گرفتیم، مهمونی تموم شدها!!
بدو ... وگرنه کیک بهت نمیرسه!

چشم به درم!

رنگین کمون پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:09 ق.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

رهایم کردی و رهایت نکردم!
گفتم حرف ِ دل یکی ستّ
هفتصدمین پادشاه راهم اگر به خواب ببینی،
کنار ِ کوچه ی بغض و بیداری
منتظرت خواهم ماند!
چشمهایم را بر پوزخند ِ این آن بستم
و چهره ی تو را دیدم!
گوشهایم را بر زخم زبان این آن بستم
و صدای تو را شنیدم!
دلم روشن بود که یک روز،
از زوایای گریه هایم ظهور می کنی!
حالا هام،
از دیدن ِ این دو سه موی سفید آینه تعجب نمی کنم!
قفط کمی نگران می شوم!
می ترسم روزی در آینه،
تنها دو سه موی سیاه منتظرم باشند
و تو از غربت ِ بغض و بوسه برنگشته باشی!
تنها از همین می ترسم!?

نیستی؟؟؟؟
به روزم...

سایه سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 03:51 ب.ظ http://sayehetanha.blogsky.com

وقتی همه ی زوایا، تابش تنهایی است..
این آینه است که به سنگ ها مژده میدهد...
که تنهایم و برایشان بهترین فرصت شکستن است!

« تنهایی از تمام زوایا نفوذ کرد

ناباوری بس است

با سنگ ها بگو:

آینه بی کس است... »

سیاوش پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 05:00 ق.ظ http://www.siyavashetanha.blogfa.com

کسرای عزیز سلام
خواستم بهت بگم خیلی قشنگ مینویسی
خیلی هم خوبی که دوستای به این خوبی داری که با احساس واست نظر میدن.
اگه دوست داشتی یه سری هم به ساکنان وبلاگ تنها با عشق بزن خوشحال میشیم .
بای

ونوس پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:02 ق.ظ http://wwww.venouse.blogfa.com


هوا تاریک بود.....
انعکاس نور ماه و شکست امواج دیدنی بود...
صدای دریا و سردی ماسه ها آرامش عجیبی به دخترک میداد.
سکوت بود....
دخترک سرش را روی شانه پسرک گذاشت...
بازهم سکوت بود....
پسرک ,دخترک را در آغوش کشید و به چشمانش خیره شد....
و بازهم سکوت....
اشک در چشمانشان میهمان شد....
دخترک از جا برخاست و به سمت دریا رفت...
به آسمان نگریست ...
به دنبال ستاره اش گشت ولی او را نیافت...
وقتی به طرف پسرک برگشت فقط یک ستاره در آنجا بود...
از آسمان صدایی آمد...
آری خدا بود !
به دخترک گفت: " ستاره تو همان پسرکی بود که دوستش میداشتی !"
دخترک گریان گفت :" من پسرک را میخواهم نه یک ستاره. "
خدا گفت: "من اینکار را کردم تا توارزش پسرک را بدانی"
دخترک در کنار ساحل نشست و گریست....
صدای قدمهایی را شنید...
وقتی به پشت سرش نگریست پسرک را دید....
به آغوش پسرک پناه برد و گریست !
دخترک وجودش را به قلب پسرک هدیه داده بود....
حتی ستاره بختش را !

ونوس پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:03 ق.ظ http://wwww.venouse.blogfa.com


سلام دوست عزیز
از جنس دریا بودن بهترین نوعش
چون یه عمر موج داره
و مثل آتشفشان خاموش نمیشه .

نازلی پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 03:05 ب.ظ

کسرای عزیزم ممنون از همه مهربونیات....بدروددددددد......نازلی

رنگین کمون پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:52 ب.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

تا بد فروغ مهر و مه از قطره های اشک
باران صبحگاه ندارد صفای اشک
گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست
روشندلی کجاست که داند بهای اشک ؟
ماییم و سینه ای که بود آشنای اشک
گوش مرا ز نغمه ی شادی نصیب نیست
چون جویبار ساخته ام با نوای اشک
از بسکه تن ز آتش حسرت گداخته است
از دیده خون گرم فشانم بجای اشک
چون طفل هرزه پوی بهر سوی می دویم
اشک از قفای دلبر و من از قفای اشک
دیشب چراغ دیده منتا سپیده سوخت
آتش افتاد بی تو بماتم سرای اشک
خواب آور است زمزمه جویبارها
در خواب رفته بخت من از هایهای اشک
بس کن رهی که تاب شنیدن نیاوریم
از بسکه دردناک بود ماجرای اشک

رنگین کمون پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 04:53 ب.ظ http://delkadeyeh-man.persianblog.com

تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم نفسم بی غبار باید و نیست
مرا ز باده نوشین نمی گشاید دل
که م ی بگرمی آغوش یار باید و نیست
درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پاره ی دل در کنار باید و نیست
بسرد مهری باد خزان نباید و هست
به فیض بخشی ابر بهار باید و نیست
چگونه لاف محبت زنی ؟ که از غم عشق
ترا چو لاله دلی داغدار باید و نیست
کجا به صحبت پاکان رسی ؟ که دیده تو
بسان شبنم گل اشکبار باید و نیست
رهی بشام جدایی چه طاقتی است مرا ؟
که روز وصل دلم را قرار باید و نیست



سلام/ممنون از همه شعرای نابی که برام میینویسین
به روزم منت میذارین بیاین یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد