در هوای خاکستری این شهر مسموم و بی دغدغه
صدای گرم و پُر طنین تو هرشب ،
هرزمان که در تنگنای محبتم ،
مرا به باران و بارش ستاره ها ،
امید می دهد...!
در آخرین کوچه تکراری زندگی
مُرده شورها َسرِ بُردن لاشه تنهایی ام
آشوب به پا کرده اند
و در دایره تردید های ماندنم ،
ترانه برزخی می خوانند.
دست هایم را برایت جا می گذارم
تا مبادا از تنهایی هراسیده ام
لحظه ای خواب شبانه ات
درگیر من شود...!
دلم می خواهد این دقیقه های رفتنم
این لحظه هایی که با مداد نوک تیز جدایی
هاشور خورده اند ،
مرا
تورا
قطره ای از باران ،
شست و شو دهد و آلایش های این دنیای لعنتی را
از تن برهنه از آرزویم
رها کند...
عجیب از اینهمه تاریکی دیگر
نمی ترسم.
خون شجاعت چند شبی است رگهای بی رمق را
موهبت داده است...
تو ، ناامید نباش.
هنوز هم آسمان با تمام بی رحمی اش
با سخاوت می بخشد...
هنوز تا دوزخ و تمام شدن ،
چند فرسنگ مانده است...
مَرد تنهایی همیشگی!
دست های تبدار تو ،
نفس های پُرنوازشت ،
بغض شکسته در نای خسته ام ،
مرا ندا می دهد تورا صدا کنم...!
حالا که در آستانه گذشتنم ،
حالا که این قصه غریبی ام
شعر کوچه های شهر شده ،
حالا که بی نیاز از تمام عاشقانه های عالمم ،
تورا صدا می کنم.
امشب ،
وقتی باران می بارد ،
به آسمان نگاه کن...
این یکبار باور کن:
«دوستت دارم»...
...
امشب ، یک «ستاره» در آسمان می میرد...
عااااااااااالی بود کسری جان جای حرف دیگه ای نداره...
خیلی قشنگ بود / در اصل عالی بود / موفق باشی پسر خوب
سلام
خیلی زیبا بود
ممنون از تبریک عید ٬ عید شما هم مبارک
کسری جان سلام
ممنون از این همه لطفی که به من داری. شعری نوشتی خیلی قشنگه خیلی خوشحالم کردی...
هر شب یک ستاره می میره تا ستاره دیگه ای به دنیا بیاد !
ارادت مخصوص ...
به چشمی نگاه نکن اگه دروغ خواهی گفت
به کسی سلام نده اگه خداحافظی در پیش است
دست کسی را نگیر اگه رها خواهی کرد
به کسی نگو دوستت دارم
اگه دیگری در فکرت است ...
سلام ...
برگ پایئزیم و خسته دل از باد خزان ...
به روزم ...
و سپاس از حضورتون ...
سبز باشی و بهاری ....
سلام کسری عزیز
کامنتت بسیار بسیار دل نشین بود ممنون .
راستی با اجازت میخوام کامنتی که برام گذاشتی به عنوان پست جدید بذارم
سلام
توی یکی از پست هام اینطور نوشته بودم
اسمان
ستاره می چیند از گلهای عالم
گفته اند
چون بزرگی
زندگی را میگذارد ستاره میشود
در غربت شب
ستاره باشید و انشاالله
((آشنای من))
آشنای من
در کوچه باغ دلم
پیچیده بوی تو
ای آشنای من
تنها بیا و حال مرا بپرس
تنها بیا
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام مهربون باز از شوق دلتنگی قلم زدم خوشحال میشیم پیشم بیایی
اگه آپ و ندیدی کنترل + اف۵ بزن ممنون
بدرود
قتی هوای لطیف بارانی پاییز را با ولع استشمام می کردم به هیچ چیز جز لطافت و عشق و پاکی باران نمی اندیشیدم .
باران پاییزی را خوب گوش دادم . سخن هایی داشت برای گفتن ، ولی زبانش را نمی فهمیدم . جنس سخن باران از کلمات نیست ، باید خوب احساس کرد . شاید سهراب زبان باران را می فهمید . چشم ها را باید شست، جور دیگری می باید دید.
صدایِ باران بر من میبارد
و تصویرِ رویایم را میشوید
ذهنم خیس از این درگیری
چشمانم پنجره را میجویند
ماه خاموشست امشب
آسمان ۴۰تکه ابر تن کرده
من در امتدادِ افق میغلطم
خواب مرا میدزدد!
راه کمی مخدوش است
دریا حالا میخواند
موج پر میکشد و میآید
صخره لجوجانه ایستاده
من پا رویِ پایِ جنگل میگذارم
مهی غلیظ فکرم را
به اشتباهِ قلهء روبرو میگیرد
تضاد رویِ صورتم میرقصد
کسی به من میکوبد!
ساعتِ رویِ دیوارِ روبرو میدود
من هنوز اینجا مانده ام...
آن طرف دورتر است!!!!!!!
سلام...
به منم سر بزن...
وب جالبی داری...
سلام و احسنت به قلمتان.کاش امید به قلب و زندگی من برگردد.
و یک ستاره متولد میشود !!
نوشتم ...
از نو !
برایش .
تنها به امید ِ آنکه ... .
.
.
.
به روزم .
کسری جان سلام. مثل همیشه زیبا می نویسی.
به دلم ننشست
سلام وبلاگ بسیار زیبایی داری
خیلی جالب هست موفق باشید
منتظر حضور گرمت هستم
سلام خوبی ؟؟؟
خیلی قشنگ نوشتی
به کلبه حقیر من سر بزن خوشحال میشم
ای غم از من نخواه تا برایت سرودی سبز بخوانم ... سبزه ها را تو خود در شب باران خشکاندی ... یادت نیست ؟ تو که ریشه در خون دوانده ای و بوسه بر گذر گاه اشک میزنی ... تو که میراث ازلی عشقی .. توکه برایم آغاز نوشته هایی ... نیم خیز های پروازم یادت نیست ؟ چشمهای دل را تا شماره آخر بازی کودکانه تو بستم .. توگفتی جرقه شوق می شود بر لبان سپیده امید .. یادت نیست ؟
یادت نیست که روز مهربان مرا آن روزی که هنوز تازه بود ... دود سنگین شبانه ات گرفت ؟ ... من کودکانه به دنبالش ندویدم چون زود تر از آمدنت شناختمت... ای غم چه بگویم که از آن روز هنوزهم هوا آلوده است ... تو گفتی برایم کوه استوار صبر می آوری .. . پس این کوه سنگین چرا می گوید بغض است ..چرا ؟
مگر این باغ گل از جنس تمنا برای چه بود ؟ توگفتی باغبانی زبر دستی ... پس چرا بذر های گندم عشق , خار هزار رنگ و جانسوز تردید شده اند ؟ چرا ؟ ....هر چه من در آغوش تلخ نگاهت خندیدم تو بازهم بر خنده من تاختی و تاختی ... ای غم اگر آن عهد آسمانی نبود قسم بر همان عهد ازل بر نگاهت می تاختم .
دوست می دارمش چرا که می شناسمش به دوستی و یگانگی
شهر همه بیگانگی و عداوت هست
سلام خوبی مرسی که سر زدی گلممم
عشق ان نیست که ۱دل به ۱۰۰یار دهی
عشق ان است که ۱۰۰دل به ۱ یار دهی
یا حق بای
نمی دانم چه می خواهم خدا یا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به بیمار دل خود می دهم گوش
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم قفسی به بزرگی آسمان می سازم
فردی که فکرش سیاه است مویش زودتر سپید می شود
تاریخ مصرف موش و ماهی را گربه تعین می کند
عشق جنین آسا در قلبم نمو پیدا می کند
قلبم یک در میان برای خودم میزند
دنیا قفس بزرگی است
زندگی ، یک مسابقه است . در یک مسابقه همه برنده نمی شوند .
با بهار ، به استمداد گل پژمرده شتافتم .
نه ، با گل وجودم به استقبال بهار شتافتم .
برای اینکه دلم خوش باشد ، خوشم...
سفر وقتی خوبست که امید بازگشت داشته باشی .
تاریکی زیر اثر انگشت خورشید محو شد .
سکوت قلب گورکن خاموشی گورستان را کامل میکند
این شعرت فوق العاده ست ..
با اینکه بارها خوندمش اما ...
بدرود !
سلام . خوبید؟؟ دیگه یادی از ما نمی کنید. امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید
سلام
آرزو می کنم ستاره زندگی هیچ کس خاموش نشه
من به خورشید اعتقاد دارم, حتی اگر ندرخشد. من به عشق اعتقاد دارم, حتی اگر تنها باشم. من به خدا معتقدم, حتی اگر ساکت باشد
نورت چه شد ستاره ی من ؟ پرتو َت کجاست ؟!
.
.
باور نمیکنم که تو از یاد برده ای
باور نمیکنم که پس از مدتی غروب ،
.
.
دل را به شهر ِ آبی ِ دیگر سپرده ای
عالی بود مثل همیشه - چرا کم مینویسید....
از سپید نگاشتم
در این سوی سیاهی ِ نبودنش !
..
.
بدرود .