آره یه زمان این شعار و زیاد میدادم . بعد که چشمام و با آب جوب محلمون شستم ، دیدم نه از سکوت من خیلی ها دارن سواستفاده میکنن . درست مثل برده ها ...
بالاخره تصمیم گرفتم برای اون چیزهایی که میخام بجنگم و فریاد بزنم . و فریاد هم زدم . اما یه داستان جدید ... به من گفتن دیوونه . دوست داشتم بخندم اما نتونستم . مکانیزم بدنم بهم ریخته بود هوای خنده داشتم و گریه میکردم . خلاصه بعد از سالها هنوزم سکوت میکنم میدونین اینجوری کسی دیگه بهم نمیگه دیوونه و تمام آدمها فکر میکنن من عاقل شدم ...
سلام ماری جون ... خوشحالم که اومدی و نوشتی ... می دونی ارتباط این جملههای پراکنده چیه ؟ اینه که تو بهم ریخته ای و هرچی تو دلت بوده گفتی و همه ی این حرفا یه عالمه ارزش داره ... این فکر رو هم از سرت بیرون کن که داری آب میشی ... تو مشکلات آدم باید جون بگیره تامشکلات آب بشن ... بازم پیشمون بیا ... منتظرتیم ...
آخ آخ کسری ... سلام ... واقعا شرمنده ... بلاگ تو و حریم دل رو با هم باز کردم ... کامنت رو اشتباه گذاشتم ... واقعا معذرت می خوام .... بازم ازت ممنونم که هر از چند گاهی حداقل تو معرفتشو داری که یه سری به من بزنی ... من که خیلی بی معرفت شدم ... قبل از اینکه دانشگاه قبول بشم فکر میکردم که وقتی قبول شم دیگه وقتم آزاد میشه اما حالا بدتر از بدتر ... از بهمن که ترم شروع شده تا الان شاید جمعا ۸ تا بلاگ نخونده باشم ... شرمندتم ...
شاید توانست بار دیرعاشق شد و با صدای پرنده ها اواز خواند...شایدتوانست بار دیگر بوی گریه دو ابر عاشق را حس کرد..شاید توانست قدم بر بال پروانه گذاشت و هفت رنگ رنگین کمان را دید ..میگن گاهی خیلی زود دیر میشود..پس بیا تا باری دیگر از این دیر تر نشده باز هم عاشق شویم........اپم خوشحال میشم بیای
سنگ آهم را ...نگاهم را..... فرو کوبم به در.... یکبار دیگر......کعبه را.پیچیده ام ...در مخمل سبز خیالت بار دیگر......ای بسیط آسمان ....ای بلندای زمان ....با تو من بشناخته ام معنای هستی و صفا را.....مشق هر شب میکنم ...نام تو را پروردگارا......
سلام... همیشه همین طوره...اگه یک نفر باشه..شاید کویر هم زیبا ببینیم..اگه نباشه..بهار و گل هم زیبا نمی بینیم....شاید تمام زیبایی های دنیا دستمایه ایست برای تفسیر کردن زیبایی یک نفر که در چشمان ما زیباست....
جالبه اولین کامنت مهشید تو این بلاگ دقیقا مثل اولین کامنتیه که من اینجا گذاشتم!!!!البته انگیزه من از بیان چنین جمله ای که کاملا مشخص بوده ولی مهشیدو نمیدونم!!:دی!!! خوب واقعا اسم قشنگی دارین.... اما اینجا میام چون شعراتم قشنگ هستند موفق باشین
شاخه ای گل در دست منتظر بر سر راه من به مهمانی چشمان پر از عاطفه ات آمده ام عشق معنای کدامین حرف است و به همراه گل سرخ چه معنا دارد واژه هایی که کلام من و توست شعر ناخوانده احساس من است من ز گرمی نگاهت خواندم که گل سرخ چه معنا دارد و کلامت که پر از نغمه و موسیقی بود مثل جاری شدن گرمی عشق در رگ یخزده لحظه تنهاییهاست
_____*#######* ___*##########* __*############## __################ _##################_________*####* __##################_____*########## __##################___*############# ___#################*_###############* ____#################################* ______############ فاطیما و یاسی ######### _______############################# ________########################### __________####1lilac.blogfa.com####### ___________*##################### ____________*################## _____________*############### _______________############# ________________########## ________________*#######* _________________###### __________________#### __________________### ___________________# سلام خوبی؟ ----------------------------------- ببخشید که اینقدر دیر میشه باور کن دیگه ما مثل سابق online نیستیم ӒŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁഩ با یه مطلب تازه آپیم...و منتظر حضور سبز شما هستیم ^^^^^^^^^^^^^^^^ در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب........ خودخواهی های بزرگ با "آوازه" و "عشق" سیراب می شوند؛ اما دردمندی ها و اضطراب های بزرگ در انبوه نام و ننگ، در گرمای مهر و عشق همچنان بی نصیب می مانند. اندیشه ای که جهان را به رنگ و طرحی دیگر می فهمد، "خود" را چشمه نهرهای غیبی و صحرای وزش های غریب می یابد، تنها و تنها در جستجوی "آشنا" است... روحی که "پیام" دارد نه مرید می طلبد، نه عاشق... آری، نه مرید، نه عاشق.
_____*#######* ___*##########* __*############## __################ _##################_________*####* __##################_____*########## __##################___*############# ___#################*_###############* ____#################################* ______############ فاطیما و یاسی ######### _______############################# ________########################### __________####1lilac.blogfa.com####### ___________*##################### ____________*################## _____________*############### _______________############# ________________########## ________________*#######* _________________###### __________________#### __________________### ___________________# سلام خوبی؟ ----------------------------------- ببخشید که اینقدر دیر میشه باور کن دیگه ما مثل سابق online نیستیم ӒŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁഩ با یه مطلب تازه آپیم...و منتظر حضور سبز شما هستیم ^^^^^^^^^^^^^^^^ در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب........ خودخواهی های بزرگ با "آوازه" و "عشق" سیراب می شوند؛ اما دردمندی ها و اضطراب های بزرگ در انبوه نام و ننگ، در گرمای مهر و عشق همچنان بی نصیب می مانند. اندیشه ای که جهان را به رنگ و طرحی دیگر می فهمد، "خود" را چشمه نهرهای غیبی و صحرای وزش های غریب می یابد، تنها و تنها در جستجوی "آشنا" است... روحی که "پیام" دارد نه مرید می طلبد، نه عاشق... آری، نه مرید، نه عاشق.
نگاه کن! چه روزهائی که رفت کنار شعر این مرد... چه خنده ها و چه حرفها ... وای من قول داده بودم به شما... که وقتی برگشتم خبرتان کنم :( متاسفم خیلی وقت است که آن ای دی را پا ک کردم بنابراین آدرستان را گم کرده بودم ... گرچه یادم هم نبود... چشمانم را روشن کردی...
(سلام کسرا جون خوبی ؟ من را یادت هست بابا عزیزم تو کجایی چزا وبلاگ من را فراموش کردی حتماْ خیلی بهت خوش می گذره و حالی به هولی هستی پیشم نمی ای اره )چشمک) حاالا وقت کردی بیا ۱ اپدیت کوچولو کردم
میشه خواهش کنم فونتتون رو تاهما کنید؟ من با این فونت کنار نمیام هیچ جوره ... توی ویندوز ایکس پی، حرف ی شما همه جا ی بزرگ نشون داده میشه با این فونت و طبعن خوندن مشکل میشه.
بازاریابی برای صاحبان وبلاگ و سایت!
سکوت میکنم
در برابر تمام آنچه که باید فریاد زد
آره یه زمان این شعار و زیاد میدادم . بعد که چشمام و با آب جوب محلمون شستم ، دیدم نه از سکوت من خیلی ها دارن سواستفاده میکنن . درست مثل برده ها ...
بالاخره تصمیم گرفتم برای اون چیزهایی که میخام بجنگم و فریاد بزنم . و فریاد هم زدم .
اما یه داستان جدید ...
به من گفتن دیوونه . دوست داشتم بخندم اما نتونستم . مکانیزم بدنم بهم ریخته بود هوای خنده داشتم و گریه میکردم . خلاصه بعد از سالها هنوزم سکوت میکنم میدونین اینجوری کسی دیگه بهم نمیگه دیوونه و تمام آدمها فکر میکنن من عاقل شدم ...
سلام.
امان از این فریبایی ها..
سلام/....خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟......شعر زیبایی بود....موفق باشی....بای
ندانم کان مه نامهربان یادم کند یا نه/فریب انگیز من با وعده اش شادم کند یا نه....همش زیر سر این فریباییه!!!
در پس پرده ای از گرد و غبار
نقطه ای لرزد از دور سیاه
چشم اگر پیش رود می بیند
آدمی هست که می پوید راه.
وبلاگ فوق العاده ای داری.
جوانترین خاطره ام
ساعتی پیش بود
که دستش را
در بشارت دیدار
در فردایی نامعلوم
تکان داد و رفت
سنگی فرو افتاد
در گرداب خاطره ها
تو وبلاگم دو سال پیش اینو نوشته بودم در مورد فریب:
داستانکی کوتاه:
دستاشو تو دستام گرفتم...نرم و کوچیک..
گرم گرم..تو چشاش گفتم:
ستاره کی مال هم میشیم؟؟؟
تو نگام نگاشو پاشید:
ما الانم مال همیم...دوستت دارم..
یه چیزی تو دلم گرم شد...
من عاشق همین سادگیت شدم...
دستاشو فشار دادم...
خندید...
چشاش پر از ستاره شد...
****************************************
مثل یه شبح سایه ستاره از جلوم رد شد..
تو شلوغی کافی شاپ منو ندید..
دستاش تو دست یه غریبه...
صورت پر از آرایششو خوب ندیدم...
تو دلم همه چی شکست...
اشک تو چشام جمع شد...
رویا با آرنج به پهلوم زد:
چته؟حواست کجاست؟؟؟
نکنه میخوای من پول میزو حساب کنم؟؟
سلام . ممنون از حضورت در حریم دلها.... نوشته ی زیبایی داشتی .....
بعضی وقتها آدمها با میل خودشون دوست دارن فریب بخورن ...
سلام ماری جون ... خوشحالم که اومدی و نوشتی ... می دونی ارتباط این جملههای پراکنده چیه ؟ اینه که تو بهم ریخته ای و هرچی تو دلت بوده گفتی و همه ی این حرفا یه عالمه ارزش داره ... این فکر رو هم از سرت بیرون کن که داری آب میشی ... تو مشکلات آدم باید جون بگیره تامشکلات آب بشن ... بازم پیشمون بیا ... منتظرتیم ...
آخ آخ کسری ... سلام ... واقعا شرمنده ... بلاگ تو و حریم دل رو با هم باز کردم ... کامنت رو اشتباه گذاشتم ... واقعا معذرت می خوام .... بازم ازت ممنونم که هر از چند گاهی حداقل تو معرفتشو داری که یه سری به من بزنی ... من که خیلی بی معرفت شدم ... قبل از اینکه دانشگاه قبول بشم فکر میکردم که وقتی قبول شم دیگه وقتم آزاد میشه اما حالا بدتر از بدتر ... از بهمن که ترم شروع شده تا الان شاید جمعا ۸ تا بلاگ نخونده باشم ... شرمندتم ...
اسم قشنگی دارین!!!!!۱
شاید توانست بار دیرعاشق شد و با صدای پرنده ها اواز خواند...شایدتوانست بار دیگر بوی گریه دو ابر عاشق را حس کرد..شاید توانست قدم بر بال پروانه گذاشت و هفت رنگ رنگین کمان را دید ..میگن گاهی خیلی زود دیر میشود..پس بیا تا باری دیگر از این دیر تر نشده باز هم عاشق شویم........اپم خوشحال میشم بیای
سلام عزیز....چه کوتاه....... چه زیبا.........من به روزم........شاد باشی......در پناه حق....
سنگ آهم را ...نگاهم را..... فرو کوبم به در.... یکبار دیگر......کعبه را.پیچیده ام ...در مخمل سبز خیالت بار دیگر......ای بسیط آسمان ....ای بلندای زمان ....با تو من بشناخته ام معنای هستی و صفا را.....مشق هر شب میکنم ...نام تو را پروردگارا......
سلام
بسیار زیبا بود
سر بزن
سلام خوب هستید ؟ امروز بعد مدتها گفتم ببینم چه می کنید اومدم یه سری به اینجا زدم موفق باشید.
سلام...
همیشه همین طوره...اگه یک نفر باشه..شاید کویر هم زیبا ببینیم..اگه نباشه..بهار و گل هم زیبا نمی بینیم....شاید تمام زیبایی های دنیا دستمایه ایست برای تفسیر کردن زیبایی یک نفر که در چشمان ما زیباست....
جالبه اولین کامنت مهشید تو این بلاگ دقیقا مثل اولین کامنتیه که من اینجا گذاشتم!!!!البته انگیزه من از بیان چنین جمله ای که کاملا مشخص بوده ولی مهشیدو نمیدونم!!:دی!!!
خوب واقعا اسم قشنگی دارین....
اما اینجا میام چون شعراتم قشنگ هستند
موفق باشین
عقل میگوید که رسوایی مکن / خویشتن را مجنون و سودایی مکن
عشق میگوید که در سودا خوشم / فازغ از اندیشه های دانشم
شاخه ای گل در دست
منتظر بر سر راه
من به مهمانی چشمان پر از عاطفه ات آمده ام
عشق معنای کدامین حرف است
و به همراه گل سرخ
چه معنا دارد
واژه هایی که کلام من و توست
شعر ناخوانده احساس من است
من ز گرمی نگاهت خواندم
که گل سرخ
چه معنا دارد
و کلامت که پر از نغمه و موسیقی بود
مثل جاری شدن گرمی عشق
در رگ یخزده لحظه تنهاییهاست
فاصله تا بینهایت فاصله قد یه دنیا ست
اون نگاه عاشقونه حالا دیگه توی رویاست
دیگه بعد از رفتن تو
زنده بودن بی بهونست............
صحبت از رفتن و مرگه
این سفر چه عاشفونست
بغض و گریه تو سکوتم
چشم به راهه یه نگاتم .....
تو سکوت غرق ماتم حالا دیگه جون فداتم
میدونم دست جدایی در کمین خلوت ماست.....
پر وحشتم خدایا همه میگن رسم دنیاست
همه میگن.....
رسم دنیاست.....
عهد و پیمونو شکستن راه و رسم عاشقی نیست
توی این ویرونگی ها معنی زندگی چیست ؟
_____*#######*
___*##########*
__*##############
__################
_##################_________*####*
__##################_____*##########
__##################___*#############
___#################*_###############*
____#################################*
______############ فاطیما و یاسی #########
_______#############################
________###########################
__________####1lilac.blogfa.com#######
___________*#####################
____________*##################
_____________*###############
_______________#############
________________##########
________________*#######*
_________________######
__________________####
__________________###
___________________#
سلام خوبی؟
-----------------------------------
ببخشید که اینقدر دیر میشه باور کن دیگه ما مثل سابق online نیستیم
ӒŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁഩ
با یه مطلب تازه آپیم...و منتظر حضور سبز شما هستیم
^^^^^^^^^^^^^^^^
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب........
خودخواهی های بزرگ با "آوازه" و "عشق" سیراب می شوند؛ اما دردمندی ها و اضطراب های بزرگ در انبوه نام و ننگ، در گرمای مهر و عشق همچنان بی نصیب می مانند. اندیشه ای که جهان را به رنگ و طرحی دیگر می فهمد، "خود" را چشمه نهرهای غیبی و صحرای وزش های غریب می یابد، تنها و تنها در جستجوی "آشنا" است... روحی که "پیام" دارد نه مرید می طلبد، نه عاشق... آری، نه مرید، نه عاشق.
_____*#######*
___*##########*
__*##############
__################
_##################_________*####*
__##################_____*##########
__##################___*#############
___#################*_###############*
____#################################*
______############ فاطیما و یاسی #########
_______#############################
________###########################
__________####1lilac.blogfa.com#######
___________*#####################
____________*##################
_____________*###############
_______________#############
________________##########
________________*#######*
_________________######
__________________####
__________________###
___________________#
سلام خوبی؟
-----------------------------------
ببخشید که اینقدر دیر میشه باور کن دیگه ما مثل سابق online نیستیم
ӒŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁŁഩ
با یه مطلب تازه آپیم...و منتظر حضور سبز شما هستیم
^^^^^^^^^^^^^^^^
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم آنرو ستانم جام را آن مایه آرام را تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب........
خودخواهی های بزرگ با "آوازه" و "عشق" سیراب می شوند؛ اما دردمندی ها و اضطراب های بزرگ در انبوه نام و ننگ، در گرمای مهر و عشق همچنان بی نصیب می مانند. اندیشه ای که جهان را به رنگ و طرحی دیگر می فهمد، "خود" را چشمه نهرهای غیبی و صحرای وزش های غریب می یابد، تنها و تنها در جستجوی "آشنا" است... روحی که "پیام" دارد نه مرید می طلبد، نه عاشق... آری، نه مرید، نه عاشق.
برای رسیدن به تو
پا پیش گذاشتم
خودم را قسمت کردم
تو را سهم تمام رویاهایم کردم
انصاف نبود
تو که میدانستی با چه اشتیاقی
خودم را قسمت میکنم
پس چرا
زودتر از تکه تکه شدنم
جوابم نکردی
برای خداحافظی
خیلی دیر بود
خیلی دیر
سلام کسرای خوبم .... ببخشید دیر اومدم ..... امتحانا و ..... واسم دعا کن .... مثل همیشه عشقولانه و عالی بود ......
سلام
مختصر٬مفید٬زیبا و خوندنی .همیشه همین طور بوده و هست موفق باشی.حق یارت
بازم یه شعر خوشگل
سلام کسری جان ... خوبی عزیز
مثل همیشه گل گفتی
موفق باشی
کدامین فریبایی و کدامین دل دیگر...
نگاه کن!
چه روزهائی که رفت کنار شعر این مرد... چه خنده ها و چه حرفها ...
وای من قول داده بودم به شما... که وقتی برگشتم خبرتان کنم :( متاسفم خیلی وقت است که آن ای دی را پا ک کردم بنابراین آدرستان را گم کرده بودم ... گرچه یادم هم نبود... چشمانم را روشن کردی...
سلام آقا کسری خوبی؟
چه خبرا چه کارا مبکنی؟
چنین غمگین و هایاهای
کدامین سوگ می گریاندت؟
ای ابر شبگیران اسفندی
اگر دورم _ اگر نزدیک
بیا با هم بگرییم ای چو من تاریک.
سلام خوبی شما پستت عالی بود لذت بردم من هم آپم حتما بیا منتظرتم خواهر کوچیکت آهو
سلامممممممممممممممممم / دلم برات تنگ شده بود / اخیش
(سلام کسرا جون خوبی ؟ من را یادت هست بابا عزیزم تو کجایی چزا وبلاگ من را فراموش کردی حتماْ خیلی بهت خوش می گذره و حالی به هولی هستی پیشم نمی ای اره )چشمک) حاالا وقت کردی بیا ۱ اپدیت کوچولو کردم
نازنین این را بدان هر دلسپاری عشق نیست
من سکوت خویش را گم کرده ام / لاجرم در این هیاهو گم شدم/ من که خود افسانه می پرداختم/ عاقبت افسانه مردم شدم
سلام دلنوشته های زیبائی داری قدم به دلنوشته های این دل نه که نظر به سوی دارد
دریان میان عزیزی دلنوشته خویش نوشته که شوق کلامش دلنوشته خویش نگاشتم
میشه خواهش کنم فونتتون رو تاهما کنید؟
من با این فونت کنار نمیام هیچ جوره ... توی ویندوز ایکس پی، حرف ی شما همه جا ی بزرگ نشون داده میشه با این فونت و طبعن خوندن مشکل میشه.
سلام کسری جان
چرا آپ نمی کنی عزیز؟
هنوز درگیر امتحاناتی؟
موفق باشی
خوبی کسرا؟؟
خیلی وقته آپدیت نکردی..