پ .پ : بسیار عزیز و گرامی
نازنینی زبرم رفت خدا یارش باد ..
لطف او در همه احوال نگهدارش باد..
گرچه از دایره جمع مرا بیرون کرد..
دل خوبان جهان در خط پرگارش باد ..
دست من گربرسد بر در آن قصر بلند ..
سر ما در کنف سایه دیوارش باد ..
گلبنی بود که در پای کسی خار نخواست ..
هر که جز گل بزند یر سر او خوارش باد..
ناگهان دست من از دامن او شد کوتاه..
هر کجا پای نهد دست خدا یارش باد..
به دعا میطلبم تا مگر آن سر بلند..
بر بلندای زمان شوکت بسیارش باد..
به روزم...
سپیدار که می زند سیاه مشق هایم سپید می زند
سلام
رفتی نگفتی
پس از تو چه کسی سینه پر درد را می گشاید
فوج کبوتران خونین را که می رهاند
رفتی نگفتی
پس از تو سراغ مهربانی را از کدام پنجره بگیرم
ولی باز نوید می داد کبوتر
که تو باز می آیی
بر سر در خانه چراغی به آشتی می نشانی
وقتی دستهایت
بذر سخاوت و مهربانی را در این نسل دریغ می کارند
چشمان بی فروغ ام
دوباره روشن می شوند
در امتداد این ظلمت ناجوانمردانه
نازنینی هم از کف من رفته، بازم بنویس آروم می شی.......
از اینکه بهم سر زدی ممنونم، موفق باشید
چه شادم از حضور دوستی جدیدو گرم در کلبه ی قدیمی ّرومم...
خوش اومدی کسری جان
دوست واقعی کسی است که دست تورا بگیرد ولی قلب تورا لمس کند.
نمی بینم تو را عاشق، ولی دل بسته ای پیوسته هستی
نمی بینم تو را فارغ، ولی عاشق به خود دل خسته هستی
نمی جویی مرا هرگز، ولی همواره با من در کناری
چرا اینگونه در آغوش من هستی و دائم در فراری
دوست شما هستم عزیز وبلاگ قشنگی داری دوست داری باهم تبادل لینک کنیم منتظر جواب هستم
بازهم کنار دریا چه ارزویم نشستم تو نیامدی
بار بار سکوت دلم را شکستم تو نیامدی
زه خورشید وفلک گرفتم نشانه پرسیدم
سکوت سحر خیزی در یا را شکستم
زه ماه وستارگان گرفتم نشانی تورا
به دنبال کهکشان شدم راهی خانه تو
سکوت بود وسکوت بود
سکوتها را شکستم دوباره به در خانه تو
بازم نیامدی نیامدی ......
درود...
یه دنیا عشق...
زندگانی هنر بافتن پارچه ی زیبایی است
زندگی دوختن شادی هاست
و به تن کردن پیراهن گلدار امید
سلام
دلگفته های زیبایت به دلم نشست شیرین بودی و پاک،لطیف و دلم نشست پای همین گفته های زنده ات چون دل.
با خواب تازه ای از لیلی منتظر حضور مهربانت
بیا و بیدارم کن تا سلامت کنم، یادت نرود.
ماندگار دوست عزیز
زندگی نقطه سر خط بی وفایی شده عادت
تو نوشته بودی دیدار سه تا نقطه به قیامت
زندگی نقطه سر خط تلگرافی شده نامت
قلبمو مچاله کردی لای... نامت
عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت
به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت
زندگی نقطه سر خط برو با خیال راحت
به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت
با سه حرف تلخ و دلگیر مختصر مفید و ساده
گفتی که سایه عشقت از سرم خیلی زیاده
زیر درد و خط کشیدی ضربدر زدی رو اسمم
تا بدونم که به عشقت تا که جون دارم طلسمم
عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت
به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت
روی یک کاغذ بی خط حرف های خسته به نوبت
توی سرزمین نامت حرف "ت" کرده قیامت
ت" مثل تو مثل تردید "ت" مثل آخر قیامت
مثل تنهایی شب مثل آخر خیانت
عزیزم نقطه ته خط
Soon we'll come to the end of life's journey
بزودی به انتهای سفر زندگی خواهیم رسید
And perhaps never meet anymore
وشاید دیگر هر گز یکدیگر را نبینیم
Till we gather in heaven's bright city
تا زمانیکه در شهر درخشان بهشت گرد هم آییم
Far away on that beautiful shore
خیلی دور در آن ساحل زیبا
If we never meet again this side of heaven
آیا ما دوباره یکدیگر را در این سوی بهشت میبینیم؟
مرسی از توجه شما
شعری متاثر کننده ای بود و نمونه یک عشق واقعی " خواسته معشوق رو خواستن "
***
تشکر از حضورتون به شعبات مختلفتون سر زدم یکیش جواز می خواست که راستش راه بلد نبودم !
خودت باورت میشه این پستت مال دو سال پیشه؟؟؟ شعری که نوشتی شاید به چشم خیلیها فقط یه شعر غمگین باشه، اما من میدونم حقیقت زندگیِ خیلیها میتونه این مدلی باشه....جدن میتونه... مثل زندگیِ من.
برای هممون امیدوارم که بتونیم یه روزی آروم بشیم.
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
به سیب نقره ای ماه
بر گاهوار خواب هایی که هنوز ندیده ام
دل می بندم
که بیایی از راه
تو را گم میکنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
سلام
باورم نمیشه بعد از این همه مدت دوباره به وبلاگم سر زدی دوست همیشه قدیمی .....
شعرت خیلی قشنگ بود ولی مثل همیشه خیلی دلگیر ......
سلام..حالا که من برگشتم هیشکی نیست....چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کامنتتون رو که دیدم، فکر کردم به نوشتن برگشتین، اما انگار توی همون سال ۸۵ موندین...
سالها پیش(شاید پنج شش سال پیش، ولی حالا به اندازهی یک قرن دور میاد) به وبلاگتون اومدم، چون هم اسم معشقوم بودین...وبلاگ خوبی داشتید، اما شما هم انگار دلگیر و پر از حسرت روزهای رفته بودین...
نمیدونم حال و روزتون الان چطوره، امیدوارم که بهتر شده باشین
نوشته هات قشنگ بودن و بوی تنهایی میدادن
ممنون میشم اگه به من هم سری بزنی.
سلام چرا اپ نیستی؟
عید شده یه دستی بکش به وبلاگت
دلت باز بشه اقا کسری زندگی همینه
اهنگ رضا یزدانی را با خودت زمزمه کن یا علی بگو بلند شو
عیدت مبارک و موفق باشی
گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد...