-
روز جدایی
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 13:38
پ .پ : بسیار عزیز و گرامی نازنینی زبرم رفت خدا یارش باد .. لطف او در همه احوال نگهدارش باد.. گرچه از دایره جمع مرا بیرون کرد.. دل خوبان جهان در خط پرگارش باد .. دست من گربرسد بر در آن قصر بلند .. سر ما در کنف سایه دیوارش باد .. گلبنی بود که در پای کسی خار نخواست .. هر که جز گل بزند یر سر او خوارش باد.. ناگهان دست من...
-
دل نمی بندم
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 13:15
اونقده خسته دردم که برم بر نمیگردم توی تقدیرم نوشتم که دیگه دل نمیبندم Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4
-
ناله های آسمون
سهشنبه 5 دیماه سال 1385 08:59
بگو تو از ناله های نفس گیر شبانه ام چه می دانی؟ بگوکجا می بَری نای آخرین نگاه خسته ام را؟ تو اصلا چه می دانی هذیان های کینه دار من چرا اینقدر سوزناک و بی تحمل است؟ تو اصلا چه می دانی روزهای بی هویتم چگونه سَر شدند؟ نشسته ای پُشت تابوت آرزوهای مُرده ام نشسته ای و گریه های آخرم را با دل سیاه و تاریک خود /* ربط می دهی!...
-
آخرین ایستگاه عاشقی...! هدیه یک دوست
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1385 22:36
دستی نیست تا نگاه خسته ام را نوازشی دهد. اینجا ، باران نمی بارد... فانوسهای شهر، خاموش و مُرده اند دست های مهربانی ، فقیرتر از من اند...! نامردمان عشق ندیده ، خنجر کشیده اند بر تن برهنه و بی هویتم ! دلم می خواهد آنقدر بنویسم تا نفسهایم تمام شود. آنقدر دفترهای کهنه را سیاه کنم ، تا سَرَم ، فریاد کنند. می خواهم امشب ،...
-
مرگ ستاره یادگاری از یک دوست
شنبه 6 آبانماه سال 1385 00:49
در هوای خاکستری این شهر مسموم و بی دغدغه صدای گرم و پُر طنین تو هرشب ، هرزمان که در تنگنای محبتم ، مرا به باران و بارش ستاره ها ، امید می دهد...! در آخرین کوچه تکراری زندگی مُرده شورها َسرِ بُردن لاشه تنهایی ام آشوب به پا کرده اند و در دایره تردید های ماندنم ، ترانه برزخی می خوانند. دست هایم را برایت جا می گذارم تا...
-
شقایق گل همیشه عاشق
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 05:53
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از...
-
بوی تو ...
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1385 13:06
نمی دانم کجایی با که هستی .. ولی باران که می بارد .. هوا بوی تو را دارد ..
-
تمام آرزوهایم
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 22:19
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف و من در آرزوی قطره های پاک بارانم نمی دانم چه باید کرد با این روح...
-
نیرزد
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 19:38
خدایا ،عشق مهرویان عالم به رنج بی وفایی ها نیرزد هزاران سال و ماه آشنایی به یک روز جدایی ها نیرزد
-
فریب
جمعه 12 خردادماه سال 1385 22:07
چمن ها بی تو زیبایی ندارد بهار و گل دلارایی ندارد فریب کس نخوردم جز تو ای یار که دیگر کس ، فریبایی ندارد
-
امید با تو بودن
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1385 11:04
من و آوای گرمت را شنودن بدین آوا غم دل را زدودن از اول کار من دلدادگی بود ولیکن شیوه تو دل ربودن گرفت از من مجال دیده بستن همه شب بر خیالت در گشودن قرار عمر من بر کاستن بود تو را بر لطف و زیبایی فزودن غم شیرین دوری بر من آموخت سخن گفتن ، غزل خواندن ، سرودن من وشب های غربت تا سحرگاه چو شمعی گریه کردن ، ناغنودن چه خوش...
-
چگونه
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 18:24
من چگونه تو را از خودم بشناسم؟ چطور خودم را حفاظت نمایم از تو، وقتی اینگونه با من در آمیخته شده ای چون عسل. می شویم و پاک نمی شوی.. می برم و کنده نمی شوی.. می گویم و سکوت می کنی.. می روم و می آیی.. می رانم و ایستاده ای.. از چه ای تو مگر؟ چند موج دیگر باید؟ از چه ای تو دریا؟ چند سال دیگر باید؟؟
-
بنای عشق
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1384 21:11
شب آمد ، یاررا در خواب دیدم به گردش ، هاله ی مهتاب دیدم شدم بیدارو چشمم شد پرازاشک بنای عشق را بر آب دیدم
-
فراق تو
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 18:30
تا تو مراد من دهی ، کشته مرا فراق تو .. تا تو بداد من رسی ، من بخدا رسیده ام...
-
اشک چشمم
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 11:58
بیاد دوستی نازنین (م.آ) که مدتها از وی بیخبر بودیم .. دلم را از غمت بی تاب کردم شبم را با رخت مهتاب کردم به حال گریه عکست را به شب ها میان اشک چشمم قاب کردم
-
بهارآشنایی
جمعه 4 آذرماه سال 1384 21:38
گل آمد ، بی وفایی یادم آمد بهار آشنایی یادم آمد چکید از شاخه باران قطره قطره ازاشک جدایی یادم آمد
-
خدا خدا
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 12:15
چرا تو ای شکسته دل ، خدا خدا نمیکنی ..؟ خدای چاره ساز را،چرا صدا نمیکنی..؟ به هر لب دعای تو فرشته بوسه میزند.. برای درد بی امان ، چرا دعا نمیکنی..؟ ز پرنیان بسترت ، شبی جدا نبوده ای.. پرند خواب را زخود، چرا جدا نمیکنی..؟ به قطره قطره اشک تو خدا نظاره میکند .. به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمیکنی..؟ سحر ز باغ ناله ها ، گل...
-
شعر زمان
جمعه 8 مهرماه سال 1384 10:31
گر پیر شدم دلم جوان است هنوز صد شکر که در تنم توان است هنوز برموی چوخاکستر من خرده مگیر آتشکده ای درون جان است هنوز تا صنع خدا را نگرم ، دیده من بر چشم غزالان، نگران است هنوز گر شور جوانی ام تو را باور نیست آماده ی روز امتحان است هنوز در وقت جوانی دل من عاشق بود پنهان چه کنم ؟ که آنچنان است هنوز فرهاد گذشت ودور شیرین...
-
بی وفا ...
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1384 23:38
یار با ما بی وفایی میکند .. بی سبب از ما جدایی میکند .. شمع جانم را بکشت آن بی وفا.. جای دیگر روشنایی میکند .. میکند با خویش خود بیگانگی.. با غریبان آشنایی میکند.. جو فروشست ،آن نگارسنگدل .. با من ا و ، گندم نمایی میکند..
-
داغ دلم
جمعه 7 مردادماه سال 1384 08:45
گویی ای رهگذر از داغ دلم با خبری.. که بهرناله ات از سینه برآید شرری.. مگر این آتش من از سر دیوار گذشت .. که در افتاد بدامان دل رهگذری... مگر آگاه شدی از غم تنهایی من .. که بغمخواریم اندر دل شب نوحه گری.. مگر از گلشن عشق آمدی ای بلبل مست .. که چنین ناله ی جانشوز ندارد بشری.. گر تو از آه من اینگونه پریشان شده ای ز چه در...
-
انسان ..
شنبه 4 تیرماه سال 1384 11:21
هیچ کس فکر نکرد.. که در آبادی ویران شده.. دیگر نان نیست.. و همه مردم شهر .. بانگ برآوردند ... که چرا سیمان نیست ؟ و کسی فکر نکرد ... که چرا ایمان نیست ؟ زمانی شده است... که به غیر از انسان ... هیچ چیز ارزان نیست ...
-
دل من ..
جمعه 27 خردادماه سال 1384 13:16
سادگیمو ساده نگیر.. زلا لیمو طعنه نزن ..
-
بوی جان
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1384 23:53
هر نسیمی گل به دامن می برد از باغ صبح.. شور بختی بین که من در پشت دیوارم هنوز.. روزگاری لاله رویی بوسه زد بر دفترم .. بوی جان می آید از گل های اشعارم هنوز..
-
ای وصله ی تن
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 01:26
ای همنشین ، ای همزبان ، ای وصله ی تن!.. ای یاد گار روزهای خوب وشیرین !.. مژگان ما چون برگ کاج زیر باران .. از اشگ ها گوهر نشان است .. در پرده پرده چشم ما چون ابر خاموش.. اشکی نهان است .. ای همزبان ، ای وصله تن !.. ما امدیم از دشتها از آسمانها .. از اوج دریا ها پریدیم .. تا عاقبت اینجا رسیدیم.. با من بمان شاید پس از...
-
میلاد دوست ..سرچشمه پاکیها
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1383 22:53
به بهانه میلاد پاک و فرخنده دوستی گرامی که وجودش سرمنشاء پاکیها و عطر کلامش نوید دهنده عشق و امید است و در همه حال سرور و سالار ماست ... برای من شب کام است ، روز میلادت .. فدای آنکه چنین خوب و نازنین ، زادت .. بپوی در ره شادی، تو را مبارک باد .. بنوش شهد جوانی که نوش جانت باد !.. اگر چه خسرو مایی ، ولیک شیرینی .....
-
خاکسترم..
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1383 22:36
شبی پرکن از بوسه ها ساغرم... به نرمی بیا همچو جام در برم .. تنم را بسوزان در آغوش خویش.. که فردا نیابندحتی خاکسترم.......
-
عهد میبندم ..
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1383 08:02
برای امروز و فردا.. عهد میبندم .. نهایت شادی را به تو هدیه کنم.. عهد میبندم.. نه در صداقت تو شک کنم ، ونه بی اعتماد .. بلکه حیات تو را با رشد وژرفای بیشترغنا بخشم.. عهد میبندم.. هرگز تلاش نکنم تا تو را تغییر دهم.. بلکه تغییراتی را که خود می پذیری .. بپذیرم.. ومحبت تو را می پذیرم بی آنکه دغدغه فردا داشته باشم .. چون...
-
در آغوشت بمیرم
جمعه 23 بهمنماه سال 1383 12:21
برای چشم خاموشت بمیرم .. کنار چشمه نوشت بمیرم .. نمیخواهم در آغوشت بگیرم.. که میخواهم درآغوشت بمیرم..
-
بودنت
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 22:03
بودنت را از صمیم دل خواسته ام و خدای متعال به درخواست دلم لبیک گفت .. حضورت را در تارو پود دلم ارج مینهم و برای بودنت روزی هزاران بار خدای متعال را شاکرم
-
رفتار دل آزار تو ...
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 22:03
دیر زمانی بود که عزیزی با پیامهای نچندان محبت آمیز دل ما و صفحه روحمان را با سوهان کلاماتش میخراشید و سخن به گزاف گفتن را پیشه نموده بود در وصفش چند بیتی یادگار مینهم شاید که پروردگار یکتا از سر گناهانش درگذرد و به راه درست کاران هدایتش فرماید ... ای دوست برو با تو مرا شوق سخن نیست .. رفتار دلازارتو باب دل من نیست.....