شعرهای نابی داری! بسیار قشنگند. با اجازه ات شعر زیبای داغ دلم رو برداشتم. شاد باشی
آه تنهایی ... آسمان آبیست روزها با پرتو خورشید مهمانیست در سکوت خواب من شبهای مهتابیست با خدا هر روز می گوییم و می خندیم حس خوب زندگی در قلب من جاریست پس چرا من سایه ی سرد تو را هر روز می بینم؟
درنورستاره های حسی که درمن روییده است و با سنگریزه های ظریف کلمات همبازی تو میشوم درخاطراتی فراموش شده امشب قلب من تمام ویرانیش را ازیاد برده است من باز به نقطه ازلی برگشته ام به زمانی که متوقف شده است و مکانی که در ابتدای جاده های طی شده پنهان است
به نقطه ای نامعلوم که خیره می شوی، تمام ش ستاره های آسمان بر سرم شهاب می شوند! بیا لحظه ای به طعم ِ شیر ِ مادرانمان بیندیشیم! به سر براهی ِ سایه های همسایه! به کوچ ِ کبوتر، به فشفشه های خاموش، به ونگ ونگ ِ نخست و بنگ بنگ ِ آخرین... هر دو سوی ِ چوب ِ زندگی خیس ِ گریه است! فرقی میان زادن ِ نوزاد و پاره کردن ِ پیله و رسیدن سیبها نیست! کسی صدای پروان ها را نمی شنود، وقتی با سوزن ِ ته گرد به صلیبشان می کشند! کسی گریه درخت را به وقت ِ چیدن ِ سیبهایش نمی بیند! ولی یک روز، یک روز ِ خدا چشمها بیدار و گوشها شنوا می شوند، هیچ دستی برای شکار پروانه ها تور نمی بافد، سیبهای رسیده از درخت می افتند و تو دیگر، به آن نقطه تار ِ نامعلوم، خیره نمی شوی!●
سلام کسری جان شعراتون چه انتخابی چه حالا نمی دونم ماله خوتون خیلی عالیه من که بعض ها شو با اجازتون نوشتم منتظرم به منم سر بن منو هم جز پیوندتون قرار بدید منتظرم
فکر می کنم شعر رهی معیری باشه که همایون شجریان خونده . محشره . احسنت به سلیقه هنرمندانه ات . //// من می گم : عشق ٬ نیرومندترین وخشنودکننده ترین احساس ممکن است . شما چی میگی ؟ ..... منتظرم
همه می پرسند : -«چیست در زمزمه ی مبهم آب؟ چیست در همهمه ی دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند؟ که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال؟
سلام کسری جان چطوری مهربان امدم بعد از یه قرنی خواندم حتما نظر کارشناسی بدم یا فلسفه بچینم برات از این سر تا اون سر ولش کن هر جای دنیا هستی شاد باشی پر خنده که دل الهام نسوزه باشه بای بیا این طرفا
سلام .... خوشحالم که دوباره به اینجا سر زدم ... تعجب می کنم که از وبلاگ ما بی اطلاع بودی.. آخه می بینم که بیدل قبل از من اینجا بوده و نظر داده..... به هر حال توفیقی شد دیدار دوباره ی وبلاگت .... موفق باشی
بسکه جفا ز خار ئ گل دید در دل رمیده ام همچو نسیم ازین چمن پای برون کشیده ام شمع طرب ز بخت ها آتش خانه سوز شد گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام حاصل دور زندگی صحبت آشنا بریده ام تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام تا به کنار بودیم بود به جا قرار دل رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام تا تو مراد من رهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده ام یا ز ره بی وفا بیا یا ز دل رهی برو سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده ام
خوبی
یاقوت سبز
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 ساعت 11:10 ب.ظ
سلام.خیلی وقته ننوشتید.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
گیرم که به اسرار معما نرسی / در شیوه ی عاقلان همانا نرسی/ از سبزه و می خیز بهشتی میساز/ کانجا به بهشت یا رسی یا نرسی
از خلق جهان وهستی فانی ما/ دانسته نشد به غیر نادانی ما/ حیرانی ما بودمرا د از همه چیز/ یارب چه مراد است زحیرانی ما
دعا میکنم فراقتون خیلی زود به وصال برسه ....
انشاالله که هرچه زودتر به مراد دلت برسی.
کسری عزیز سلام
بهشت را به بها می دهند نه به بهانه
از عشق زمینی به خدا رسیدن محشر است.
در پناه حق باشی.
جیرجیرکه به آقا خرسه گفت : من عاشقت شدم. خرسه گفت الان وقت خواب زمستونیمه وقتی بیدار شدم در موردش حرف می زنیم. خرس وقتی از خواب
بیدار شد دنبال جیرجیرک خانوم گشت اما پیداش نکرد... ! آخه اون نمی دونست جیرجیرکا فقط سه روز عمر می کنن
سلام...شعرزیبایی بود....امیدوارم فراق ودوری ازیارهرچه زودتربه پایان برسه..خوش باشی..بای
سلام .شعر قشنگی بود.انشاءالله ختم همه خواسته ها و کارهای ما به بشه که ماندنی و زیباترین است.
به خدا بشه..........تصحیح
سلام کسری جون..خوبی؟...زیبا بود...اومدم بگم سرزمین عشاق با نوای یا حسین آپدیته...زود بیا...منتظرتم...تا بعد...
خیلی عالی بود مثل همه مطالبت
سلام.ممنون که سر زدین.بالاخره بعد از مدت ها آپ کردم. هر چند دو سه روز میگذره اما الان وقت کردم به دوستان خبر بدم.
منتظرتون هستم
موفق باشید
یا حق
سلام!خسته نباشین !شعری که نوشتی خیلی قشنگ بووووودددد!جدی می گم !!! اگه آپ کردین میشه منو هم خبر کنین؟؟فعلا با اجازه ! یا علی
سلام به آقا کسری گل
چه شعر قشنگی ....
ولی امیدوارم هر چی زودتر فراق تموم بشه و به وصل ختم بشه....
موفق باشی همیشه
راستی دیگه سری به رفیق رفقا نمی زنی بی معرفت !
لبهای تشنه تو چرا جم نمی خورند
از آب چشمه های ترنم نمی خورند
بر قایق طلایی لبخندها سوار
دیگر نمی شوند و تلاطم نمی خورند
یک قطره از طراوت باران اشک ها
یا نانی از تنور تبسم نمی خورند
مثل گلوی تشنه موسی چرا کمی
از سفره های باز تکلم نمی خورند
لب باز کن به زمزمه هنگام ربناست
افطار را بدون تو مردم نمی خورند
حتی اگر گرسنه بمانند در کویر
شن می خورند بی تو و گندم نمی خورند
در زیر ضربه های سم مست اسبها
لبهای تشنه تو چرا جم نمی خورند
سلام کسری جونم ...... خیلی خیلی قشنگ بود .... کیف کردم ..... ایشالله فراق از یار هر چه زودتر تموم بشه ......
مرگ پایان کبوتر نیست ، اما برای بعضی ها ، مرگشان زودتر از مردن فرا می رسد .
بوبن
یا حق مددی
سلام. خیلی قشنگ بود. کاش قبل از تموم شدن به داد آدم برسن ، ولی همیشه همه دیر می رسن ... خیلی دیر
سلام عزیزم مرسی اومدی پیشم ببخش که دیر امدم پیشت اما واقعا شعر هات محشره
سلام
خیلی قشنگ نوشته بودی. به گل یخ هم سر بزن
سلام عزیزم/خیلی زیبا بود /من اپم خوشحال میشم بازم بیای پیشم /منتظرتم...
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
سلام آقا کسری
شعرهای نابی داری! بسیار قشنگند.
با اجازه ات شعر زیبای داغ دلم رو برداشتم.
شاد باشی
آه تنهایی ...
آسمان آبیست
روزها با پرتو خورشید مهمانیست
در سکوت خواب من
شبهای مهتابیست
با خدا هر روز
می گوییم و می خندیم
حس خوب زندگی در قلب من جاریست
پس چرا
من سایه ی سرد تو را
هر روز می بینم؟
همه می پرسند « چرا شکسته دلت ؟ مثل آنکه تنهایی ؟ ... چقدر هم
تنها !پاسخ یک دریا را در قطره نمی توان پیدا کرد ... و سخن هزاران سال را
در لحظه نمی شود جستجو کرد .... حرفهای ساده من چقدر در هزارتوی
ذهن پیچیده می شود ؟ مگر ساده تر از این هم می توان صحبت کرد ؟! من
از قله نمی آیم ... دره هم جای من نیست ... من شهسوار عشقم و
عشق همراه باد همیشه فرار می کند... جاده ترک برداشته است از
استواری من ... من کوله بار خویش را بسته ام
درنورستاره های حسی که درمن روییده است
و با سنگریزه های ظریف کلمات
همبازی تو میشوم درخاطراتی فراموش شده
امشب قلب من تمام ویرانیش را ازیاد برده است
من باز به نقطه ازلی برگشته ام
به زمانی که متوقف شده است
و مکانی که در ابتدای جاده های طی شده پنهان است
به نقطه ای نامعلوم که خیره می شوی،
تمام ش ستاره های آسمان
بر سرم شهاب می شوند!
بیا لحظه ای به طعم ِ شیر ِ مادرانمان بیندیشیم!
به سر براهی ِ سایه های همسایه!
به کوچ ِ کبوتر،
به فشفشه های خاموش،
به ونگ ونگ ِ نخست و بنگ بنگ ِ آخرین...
هر دو سوی ِ چوب ِ زندگی خیس ِ گریه است!
فرقی میان زادن ِ نوزاد و پاره کردن ِ پیله و رسیدن سیبها نیست!
کسی صدای پروان ها را نمی شنود،
وقتی با سوزن ِ ته گرد
به صلیبشان می کشند!
کسی گریه درخت را
به وقت ِ چیدن ِ سیبهایش نمی بیند!
ولی یک روز،
یک روز ِ خدا
چشمها بیدار و گوشها شنوا می شوند،
هیچ دستی برای شکار پروانه ها تور نمی بافد،
سیبهای رسیده از درخت می افتند
و تو دیگر،
به آن نقطه تار ِ نامعلوم،
خیره نمی شوی!●
سلام من برگشتم...
سلاممممممممممممم...خوبی؟.....ماه بود ماههههههههههه......خیلی بهم چسبید این بیت کوتاه اما زیبا.....نازلی
سلام آقا کسری ... ایندفعه من اومدم :دی امیدوارم که همیشه شاد باشید ...
سلام
کسری جان شعراتون چه انتخابی چه حالا نمی دونم ماله خوتون خیلی عالیه
من که بعض ها شو با اجازتون نوشتم
منتظرم
به منم سر بن منو هم جز پیوندتون قرار بدید
منتظرم
فکر می کنم شعر رهی معیری باشه که همایون شجریان خونده . محشره . احسنت به سلیقه هنرمندانه ات . //// من می گم : عشق ٬ نیرومندترین وخشنودکننده ترین احساس ممکن است . شما چی میگی ؟ ..... منتظرم
همه می پرسند : -«چیست در زمزمه ی مبهم آب؟ چیست در همهمه ی دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند؟ که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال؟
تنها دوری تو میتوانست تنهاییم را اینهمه انبوه کند !
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم ؟
خانه اش ویران باد!
من اگر ما نشوم
_ تنهایم _
تو اگر ما نشوی
_خویشتنی
سلام... کوتاه و بسیار پر محتوا
سلا م بیا ما رو هم یه نیگا بنداز
ممنونم از حضورت....با سلام.
سلام کسری جان چطوری مهربان امدم بعد از یه قرنی خواندم حتما نظر کارشناسی بدم یا فلسفه بچینم برات از این سر تا اون سر ولش کن هر جای دنیا هستی شاد باشی پر خنده که دل الهام نسوزه باشه بای بیا این طرفا
سلام .... خوشحالم که دوباره به اینجا سر زدم ... تعجب می کنم که از وبلاگ ما بی اطلاع بودی.. آخه می بینم که بیدل قبل از من اینجا بوده و نظر داده..... به هر حال توفیقی شد دیدار دوباره ی وبلاگت .... موفق باشی
بسکه جفا ز خار ئ گل دید در دل رمیده ام
همچو نسیم ازین چمن پای برون کشیده ام
شمع طرب ز بخت ها آتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بریده ام
تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام
تا به کنار بودیم بود به جا قرار دل
رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام
تا تو مراد من رهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده ام
یا ز ره بی وفا بیا یا ز دل رهی برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده ام
خوبی
سلام.خیلی وقته ننوشتید.