-
رفتی از یاد ...
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 22:02
پریشان شد درخت از حمله باد.. گلی پرپر شد واز شاخه افتاد.. در آن آشفتگی مرغ چمن گفت .. چو رفتی از کنارم .. رفتی از یاد .. دی ماه ۸۳ تهران
-
تنهای تنها ...!
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 22:02
بهار و باغ وگلگشت چمن ها .. کنار دلبران ، شیرین سخن ها.. اگر قسمت شد ، از خلوت درآیم .. وگر نه ، ما ودل تنهای تنها ..
-
بخشش ...
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 22:01
از غم عشق چه می باید کرد؟ می توان گریه جانسوزی کرد می توان قصه نوشت شعر سرود می توان در غم عشق ماتم داشت به دمی ...دیداری می توان راضی شد با تمنای نگاهی میتوان تشنه جانبازی شد از غم عشق چه می باید کرد؟ در خم و پیچ و خم جنگل گیسوی عزیز می توان راه گشود دورادور می توان با او بود میتوان مست شد از عطر غرور می توان دل خوش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 22:00
بوی تو را نسیم سحر میدهد به من یک نامه از تو حال دگر میدهد به من هر شب در آرزوی تو پرواز میکنم پروانه خیال تو پر میدهد به من ما را ز راه دور به آغوش خوانده ای خود مژده تو ، شوق سفر میدهد به من ای نازنین غمزده ! هرگز به یاد ما ... گریان مشو که باد، خبر میدهد به من هر وازه را به عشق تو به رقص درآورم جانا غم تو عشق ابد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 22:00
ای امیدی که مرا غیر تو مقصود نبود پیش بی تابی من ، آمدنت زود نبود تا که بیگانه به راز دل ما پی نبرد کاش چشم من وچشم تو غم آلود نبود یار شیرین لب من گفت به هنگام وداع : لحظه ای تلخ تر از لحظه بدرود نبود . شامگاه پنج شنبه بیست وهفتم شهریور هشتادودو
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 22:00
همه دردم ، بیا درمان من باش به یاد دیده گریان من باش تو که مهر زمینی، ماه من شو تو که روح جهانی ، جان من باش گلستانی که میدیدی ، خزان شد بهارم کن ، گل خندان من باش نگه کن بی سرو سامانی ام را سر انجامم شو ، و سامان من باش مکن از چشم گریانم ، جدایی چو اشکی ، بر سر مژگان من باش اگر شعر مرا جاوید خواهی بیا دیباچه ی دیوان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 21:59
تقدیم به توتنهایی که نمیشناسمت ... این نامه که پیک آشناییست پیغامبر غم جداییست این نامه، نوای جان خسته است خود آیینه دلی شکست است غمنامه روزگار درد است خونین اثری ز اشک مرد است این نامه ز من به نازنینی از دلشده ای به دلنشینی بر آنکه گل و بهار من بود مهتاب شبان تار من بود یعنی به تو ای بهین ستاره بر گوش فلک چو گوشواره...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 21:58
میشد از بودن تو، عالمی ترانه ساخت کهنه ها رو تازه کرد، از تو یک بهانه ساخت با تو میشد که صدام ، همه جا رو پر کنه تا قیامت اسم ما ، قصه ها رو پر کنه اما خیلی دیر دونستم، تو فقط عروسکی کورو کر بازیچه باد مثل یک بادبادکی دل سپردن به عروسک، منو گم کرد تو خودم تو رو خیلی دیر شناختم، وقتی که تموم شدم نه یک دست رفیق دستام،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 21:58
کجایی ای ستاره نهفته پشت ابرها! بیا بتاب بر شبان ما تو نیستی کنار من ولی رها نمیکند مرا دمی صدای تو نمیرود ز خاطرم طنین خنده های تو هنوز در سکوت شب رسد بگوش جان من نوای آسمانی دعای تو تو ای امید زندگی پرنده وار پرزدی به بیشه ها ودشتها جدا نمی شود ز یاد من به خاطرم تویی تویی ز شهر سرگذشت ها پرنده مسافرم ! بگو به من که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 21:57
کارم اینست که شبها به خیال تو بگریم گاهی از رنج خود و گه زملال تو بگریم قطره اشک تو را دیدم و در گریه نشستم چه صفاییست که با اشک زلال تو بگریم باید از اینهمه غم ، سر به بیابان بگذارم تا به حال دل دیوانه و حال تو بگریم چه کنم ؟ غیر خیالی نبود دیدن رویت چاره آنست که هر شب به خیال تو بگریم دوش گفتی : مگر از عشق من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 21:57
ای همزاد ! ای همنفس ! ای همزبون تنهایی هایم! ای بی من وهمیشه با من! یاد تو چون پرستوها- یا چون لک لک های مهاجر لحظه لحظه به باغ خیالم سفر میکند. گفتی که هر شب واژه شعرم را با اشگ میشویی. منهم هر لحظه یاد تورا در پریشانی خیالم می پیچم ! ای عطر عشق گفتی با شعر همسفر یادی سفرت بی خطر ! منهم هنگامی که مرغان دریایی......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 21:56
چشم من بیا منو یاری بکن گونه هام خشکیده شد کاری بکن غیر گریه مگه کاری میشه کرد کاری از ما نمی آد زاری بکن اون که رفته دیگه هیچ وقت نمی آد تا قیامت دل من گریه می خواد هر چی دریا روزمین داره خدا با تمام ابرهای آسمونا کاشکی میداد همه رو به چشم من تا چشمام به حال من گریه کنن اون که رفته دیگه هیچ وقت نمی آد تا قیامت دل من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 21:54
ای مسافر! ای جدا ناشدنی! گامت را آرام بر دار! از برم آرام تر بگذر.. تا به کام دل ببینمت . بگذار از اشک سرخم گذر گاهت را چراغان کنم. آه که نمی دانی سفرت ، روح مرا به دو نیم میکند. و شگفتا که زیستن ، با نیمی از روح ، تن را می فرساید. بگذار بدرقه کنم .. واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را .... مسافر من ! آنگاه که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 21:54
گریه کن ای دل که دوست ، از بر ما میرود وای که از باغ عشق عطرو وفا میرود زانکه دل تنگ ما جای( دو) شادی نبود تا ز در آمد صفا ، نور و وفا میرود گر چه زچشمم رود همره اشک وداع مهر عزیزان کجا از دل ما میرود؟ خانه دلتنگ ما تشنه آوای اوست آه ، که از این سرا ، نغمه سرا میرود باغ دل ما از او لطف و صفا میگرفت حیف کزین بوستان لطف...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:38
ای همنشین ، ای همزبان ، ای وصله ی تن! ای یاد گار روزهای خوب وشیرین ! مژگان ما چون برگ کاج زیر باران از اشگ ها گوهر نشان است . در پرده پرده چشم ما چون ابر خاموش اشکی نهان است . ای همزبان ، ای وصله تن ! ما امدیم از دشتها از آسمانها از اوج دریا ها پریدیم تا عاقبت اینجا رسیدیم با من بمان شاید پس از این یکدیگر را......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:37
از آن شبی که پریدی ز آشیانه من صدای گریه بلند است از ترانه من قرار بخش دلم ، یاد لحظه احظه تست ستاره های شبم اشک دادنه دانه من به هر بهانه که باشد ، به گریه روی آرم غم فراغ توهم، بهترین بهانه من مگر ز خاطر افسرده ام توانی رفت ؟ که بوی عطر تو دارد هوای خانه من همیشه شانه من زیر بار منت تست از آنکه ریخت شبی زلف تو ، به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:36
شب میلاد تو ای یار ! مرا – شب غمگینی بود خانه با یاد تو از گل لبریز همه جا پرتوی لرزنده شمع دوستانت همه شاد ! عاشقانت همه جمع! لیک در جمع عزیزان ، تونبودی افسوس. همه با یاد تو در طیف سرور خانه در گل مستور همه جا لمعه نور یاد شیرین تو در موج نشاط عکس زیبای تو در جام بلور لیک در جمع عزیزان ، تونبودی افسوس. همه با یاد تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:35
بر ورق های دفتری با شعر می توان بر سرزمین آرزو ها حکم راند می توان در باد پیچید وُ به دنیایی دگر، آزاد راند می توان چون ذره ای ، تا ابرها پرواز کرد می توان همواره طرح دیگری آغاز کرد می توان پَر باز کرد ، تا نور رفت می توان در جاده های زندگی ، پُر دور رفت می توان در تلی از اندوه بی پایان دلی پر شور داشت می توان در باغ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:34
ای دوست برو با تو مرا شوق سخن نیست رفتار دلازارتو باب دل من نیست لبخند من از خشم تو در حال گریزست افسرده از آنم که تو را خلق حسن نیست من نغمه سرای چمنم ، عربده بس کن در بلبلکان طاقت فریاد زغن نیست آن زلفک رقصان ، که مرا می برد از تاب در دیده ی کج بین تو، جز تاب رسن نیست ! من می شکفم همچو گل از نغمه ی بلبل در گوش تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:33
دیگر حرفی نمانده دیگر کلامی نیست و دیگر پرده ای که تصویر بکنم و دیگر شعری و حتی حسی دیگر وجودی نیست که بخواهد بسوزد دیگر بارشی وجود ندارد و دیگر سرودی با قایقی شکسته دور میشوم و اینک به وسط دریایی رسیده ام که گرد است و در این دریا بی هم نفس با قایقی شکسته رانده ام دیگر دور شده ام راه بازگشتی نمانده به پایان رسیده ام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:32
ترا دیدن ، صدایت را شنیدن ترا دیگر مگر در خواب دیدن ترا در اشک بی تاب شبانه چو مه در انعکاس آب دیدن ترا آخر مگر در آه و در یاد ترا زین پس به آه از دل کشیدن ترا در لذت شیرین یک خواب به بیداری خیالت پروریدن ترا در خواب غرق بوسه کردن سحر آهی ز حسرت برکشیدن ترا چون قطره ی شبنم به گلبرگ شراب از ساغر رویت چشیدن ترا چون غنچه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:28
راست گفتی عشق خوبان آتش است سخت میسوزاند اما دلکش است از خدا خواهم که افزونش کند دل اگر دم زد پر از خونش کند کاش از این آتش تو را بودی خبر با خبر بودی که این بیدادگر باغ دل را با صفا تر می کند مرغ جان را خوش نوا تر می کند راست گفتی, عشق را تدبیر نیست عقل بس آشفته را تقصیر نیست راست گفتی,شبنم دل را چه باک از سیاهی ها و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:27
کاش آسمان حرف کویر را میفهمید و اشک خود را نثار گونه های خشک او میکرد ! کاش واژه حقیقت آنقدر با لبها صمیمی بود که برای بیان کردنش به شهامت نیازی نبود ! کاش دلها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن دستها مستجاب میشد ! کاش شمع حقیقت محبت را در تقلای بال پرسوز پروانه میدید و او را باور میکرد ! کاش مهتاب با کوچه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:26
از دل سوختهام تا قلم شکسته و مملو از عشقم فاصلهایست با نازکی دندانه سرنوشت. مقطعیست به کوچکی نقطه خاطره و زندگی بر این سرنوشتها، خاطرهها، فرازها، نشیبها، زشتیها و زیباییهای بسیاری بنا شده است. سعادت از آن کسی است که محتاطانه از فرازها بالا میرود و آهسته از نشیبها فرود میآید ۹ خرداد ۸۲
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:25
برای چه بمانم ؟ وقتی حضورم بی اینکه بتواند لحظه ای آرامشت دهد فردا را گنگ تر می کند برای چه بمانم ؟ باید کسی باشد که زندگی کند ... و دوست بدارد حتی اگر چه مجبور باشد دلدادگی کند کسی که زیبایی را برای زیبا بودن می خواهد نه پرستش وعشق را برای بارور ساختن نه تقدیم ... باید برای زندگی همواره کسی باشد ۶ خرداد ۸۲
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:22
شگفتاوقتی که بود نمیدیدم وقتی می خواند نمی شنیدم... وقتی دیدم که نبود...وقتی شنیدم که نخواند...! چه غم انگیزاست که وقتی چشمه ای سردوزلال در برابرت می جوشد ومی خواند ومی نالد تشنه آتش باشی و نه آب وچشمه که خشکید چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آتش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:21
نامه خوبت ای عزیز بوی بهار میدهد از تو اگر رسد خبر بوی بهار میدهد تاکه رسم به نامه ات بوسه زنم به نام تو نام تو بر لب پدر بوی بهار میدهد تار لطیف موی تو همره نامه دیده ام نامه ی تو ز هر نظر بوی بهار میدهد شب همه شب به عشرتم تاکه سپیده سرزند یاد تو در دل سحر بوی بهار میدهد تاکه به کوچه میروم همره یادهای تو حال وهوای هر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:17
هنوز جای قدمهات روی دلم مونده... جای نگاهت..توی چشمام ... عزیز دل..چقدر دلتنگم... برای بعضی حال ها هیچ نوشته ای نمی تونه درمون باشه... هیچ قلمی نمی تونه این همه دلتنگی رو بنویسه فقط اینکه ..چه زود گذشت.. چقدر از فاصله می ترسیدم... چقدر از فاصله می ترسیدم و اکنون گرفتار آنم.. چقدر این فاصله ها ما رو عاشق تر میکنه..چقدر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:16
بهار چشم غزلهای نا سروده من بر من ببخش بر من که هیچگاه __ با انتظار جاری دستانت پیوند جاودانه نبستم بر من ببخش دستی مرا به حادثه عشقی مرا به کوچه کشانده است من قد کشیده ام __ در جستجوی دست توانبخش آفتاب در باورم شکفته ، بی آفتاب ، __ عشق احساس کودکانه محکومی است من قد کشیده ام که راز شکفتن را از لهجه درخت بیاموزم من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 00:14
پرستوی زیبای پا به راه، چی می خونی؟! سرود عشق واسه بنفشه ها؟... نخون،نخون که... اینجا بنفشه ای نداره، ...می ترسم از بیداریِ خر زهره ها. چشم مست... صدایِ ناله ی برگای پاییزی بود ،زیر پام. ...چقدر دل سنگ شده بودم! ولی نمی شد وایسم، از یه طرف صدای ناله ها شون دلم رو می لرزوند، از طرف دیگه بدون این لرز،دلم ...می رفت......