بخشش ...

 

از غم عشق چه می باید کرد؟ می توان گریه جانسوزی کرد

می توان قصه نوشت

شعر سرود

می توان در غم عشق ماتم داشت

به دمی ...دیداری می توان راضی شد

با تمنای نگاهی میتوان تشنه جانبازی شد

از غم عشق چه می باید کرد؟

در خم و پیچ و خم جنگل گیسوی عزیز

می توان راه گشود دورادور

می توان با او بود

میتوان مست شد از عطر غرور

می توان دل خوش کرد

به کلامی که شنید

از دو خط نامه سرد می توان داغ شد و شعله کشید

از جهنم گذری کرد و گذشت

به گذرگاه رسید

وز عطش فریاد زد    فریاد زد

می توان رفت در آن ستاره های چشم او

می توان نیست شد و هیچ ندید جز دو نقطه سیاه

می توان خود را دید

لحظه ای غربت خود را حس کرد

ودر آن مرز غریبانه چه شیرین جان داد

من نمی دانم هیچ...تو بگو!

تشنه ام ...تشنه ترین تشنه ها

از عطش می سوزم

تو بگو از غم عشق چه می باید کرد؟؟؟