شب میلاد تو ای یار ! مرا –
شب غمگینی بود
خانه با یاد تو از گل لبریز
همه جا پرتوی لرزنده شمع
دوستانت همه شاد !
عاشقانت همه جمع!
لیک در جمع عزیزان ، تونبودی افسوس.
همه با یاد تو در طیف سرور
خانه در گل مستور
همه جا لمعه نور
یاد شیرین تو در موج نشاط
عکس زیبای تو در جام بلور
لیک در جمع عزیزان ، تونبودی افسوس.
همه با یاد تو خندان بودند
و من خانه به طوفان داده !
در میان همه گریان بودم .
شمع همراه دل من میسوخت
و کسی آگه از این راز نبود
چه کنم ؟ بی تو ، در شادی بر دلم باز نبود
شمع هم گریان بود
لیکن ای معنی عشق !
اشک دلداده ، کجا ؟
گریه ی شمع ، کجا ؟
من کجا ، با دل تنگ ..
شادی جمع کجا ؟
شب تلخی بود..
شب تنهایی من !
من که در بستر غمها بودم
من که از اشک غریبانه چو دریا بودم
تو ندانی که چه تنها بودم !
کاش ، میدانستی
شب میلادعزیزت ای یار!
من به اندازه چشم همه ی مردم شهر...
گریه کردم در خویش.
گریه ام بدرقه راهت باد
شب میلاد تو من بودم و اشک
من که از اشک غریبانه چو دریا بودم
آه ای معنی عشق !
تو ندانی که چه تنها بودم .