ای دوست برو با تو مرا شوق سخن نیست
رفتار دلازارتو باب دل من نیست

لبخند من از خشم تو در حال گریزست
افسرده از آنم که تو را خلق حسن نیست

من نغمه سرای چمنم ، عربده بس کن
در بلبلکان طاقت فریاد زغن نیست

آن زلفک رقصان ، که مرا می برد از تاب
در دیده ی کج بین تو، جز تاب رسن نیست !

من می شکفم همچو گل از نغمه ی بلبل
در گوش تو جانکاه تر از مرغ چمن نیست

نجوای گل وپچ پچ مهتاب چه دانی ؟
آگه دلت از زمزمه ی سرووسمن نیست

پروانه چو بینی که به رقص آوردش باد
گویی که چرا گرد سرش (( دایره زن ! )) نیست !

کام دل مااز نگه یار برآید
مدهوشی و مستی همه درلذت تن نیست

برگونه ی گل ، بوسه ی مهتاب نبینی
زانرو که نگه کردنت از دیده ی من نیست!

باید سفری کرد و از این دارفنا رفت
آنجا که بود رهگذر کوچ ، وطن نیست

هرجا نگری دّر سخن از صدف ماست
این گوهرجان است و در آن جای سخن نیست !

شادروان : مهدی سهیلی


چندی پیش بدلیل ادعایی اعتراض آمیزکه ازسوی یکی ازدوستان در مورد شعر
(تو را دیگر مگر...) در بخش پیامهای اینجانب نوشته شده بود مصمم شدم تا
دیگر نه بنویسم و نه به وبلاگی سر بزنم .
چرا که نوشتنم موجب رنجش دوستانم و بودنم موجب آزردگی دوستانشان
با ایده ها وسلیقه هایی ناهنجارخواهد شد.

اما پیامها ودرخواست های مکرردوستانی که مرا غرق لطف ومحبت خویش قرار دادند
و همواره خواستار بودن ونگاشتن من بوده وهستند موجب شد تا دوباره به عرصه
وبلاگ نویسی بازگردیده و غباررا از روی وب لاگم بزدایم .

چند سطری ناقابل تقدیم به همه عزیزانی که در این ایام مرتب مرا قرین لطف و موهبت خویش قرارداده واستاد و راهنما ومشوق من در این مقوله بوده اند، مینمایم امیدوارم مورد پسند ورضایت همه دوستداران این لاگ ناقابل باشد .

ارادتمند همه دوستان
کسری