ترا دیدن ، صدایت را شنیدن
ترا دیگر مگر در خواب دیدن
ترا در اشک بی تاب شبانه
چو مه در انعکاس آب دیدن
ترا آخر مگر در آه و در یاد
ترا زین پس به آه از دل کشیدن
ترا در لذت شیرین یک خواب
به بیداری خیالت پروریدن
ترا در خواب غرق بوسه کردن
سحر آهی ز حسرت برکشیدن
ترا چون قطره ی شبنم به گلبرگ
شراب از ساغر رویت چشیدن
ترا چون غنچه ، پیراهن دریدن
همه عطر تنت در جان کشیدن
ترا در شوق آغاز بهاران
مثال قطره ی باران چشیدن
ترا هر لحظه هر جا یاد کردن
به یادت لحظه ها را شاد کردن
و بی پروا چو پروانه ز آتش
جسورانه به آتش ها پریدن
چرا پروای اشک عاشقت نیست ؟
خدا را . . . دیده ات دریا بدیدن
چرا بی تابی دل باورت نیست؟
دلت در سینه ات بی تاب دیدن
۲۷ خرداد ۸۲
کسری
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 ساعت 12:32 ق.ظ