شقایقی روییده در کویر دل
شقایقی روییده در کویر دل

شقایقی روییده در کویر دل

پرستوی زیبای پا به راه،
چی می خونی؟!
سرود عشق واسه بنفشه ها؟...
نخون،نخون که...
اینجا بنفشه ای نداره،
...می ترسم از بیداریِ خر زهره ها.
چشم مست...
صدایِ ناله ی برگای پاییزی بود ،زیر پام.
...چقدر دل سنگ شده بودم! ولی نمی شد وایسم،
از یه طرف صدای ناله ها شون دلم رو می لرزوند،
از طرف دیگه بدون این لرز،دلم ...می رفت...
آخه چطور می شد فریاد های این همه برگ، فقط یه حس رو تو آدم زنده کنه؟!
...اونم چه حسی،
تنهایی.
آسمون هم دلش گرفته بود، بد جور.
همه جا سیاه و سفید،
و تنها رنگی که می شد دید،شعله هایِ زردِ نالهء برگها بود و جاده ای که انتهاش.....
هیچ...
وای که چقدر هوا هم سرد بود.
وای که چقدر اونجا هیچ کس نبود.
..اگه برگها زیرِ پام نبودن،چی می شد؟!
چه کار می تونستم کنم.
تنهایی رو با کی قسمت می کردم...
...هاه...
۲۵ اردیبهشت ۸۲
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد