شقایقی روییده در کویر دل
شقایقی روییده در کویر دل

شقایقی روییده در کویر دل

بر من ببخش

بهار چشم غزلهای نا سروده من
بر من ببخش
بر من که هیچگاه
__ با انتظار جاری دستانت
پیوند جاودانه نبستم
بر من ببخش
دستی مرا به حادثه
عشقی مرا به کوچه کشانده است
من قد کشیده ام
__ در جستجوی دست توانبخش آفتاب
در باورم شکفته ، بی آفتاب ،
__ عشق
احساس کودکانه محکومی است
من قد کشیده ام که راز شکفتن را
از لهجه درخت بیاموزم
من فکر می کنم در سرزمین باران
__ باید از عشق حرف زد
در کوچه های دوست با عشق دست داد
همپای رود رفت
و در انتظار دشت
__ صدا سر داد :
" آی عشق آمدیم "
بهار چشم
بر من ببخش
بر من که هیچگاه نگفتم
نانی و آب و خانه ای و تو ، برای من
معنای زندگی است
نه نه – برای من
از پنجره گسستن و در کوچه حل شدن
با مردم محله نشستن
با بی هراسهای پیاده
تا گرگ و میش حادثه رفتن
با راز ابر و آینه پیوستن
در شوق یک سلام شکفتن
از آسمان جواب گرفتن
معنای زندگی است
بهار چشم غزلهای نا سروده من
در خشکسال مهلک و تبدار این زمین
شعر برهنه ام
در جستجوی مرهم باران است
روزی اگر
با التهاب خاک بیامیزد
__ باران بارور
دستان من به دست تو پیوند می خورد
اما اگر که حادثه ابری شد
بر من ببخش
بهار چشم غزلهای نا سروده من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد